ای همه خوبی در آغوش شما


قبلهٔ جانها بر و دوش شما

ای تماشاگه عقل نور پاش


در میان لعل خاموش شما

وی امانت جای چرخ سبز پوش


بر کران چشمهٔ نوش شما

آهوان در بزم شیران در شکار


بندهٔ آن خواب خرگوش شما

آب مشک و باد عنبر برد پاک


بوی شمشاد قصب پوش شما

کار ما کردست در هم چون زره


جوشن مشکین پر جوش شما

چند خواهد گفت ما را نوش نوش


آن لب نوشین می نوش شما

چندمان چون چشم خود خواهید مست


ای به بی هوشی همه هوش شما

صد چو او در عاشقیها باشدی


همچو او حیران و مدهوش شما

حلقه چون دارند بر چشمش جهان


ای سنایی حلقه در گوش شما

چون سنایی عاشقی تا کی بود


با چنین یاری فراموش شما